تینو – فرشاد شیرزادی: محمدعلی بهمنی از بهترین و مشهورترین شاعران مقیم ایران در هفتم اردیبهشت 1321 به دنیا آمد و شامگاه جمعه در شهر دروانی چشم از جهان فروبست. چهره و چهره نجیب حکایت از مهربانی، سالها تجربه و زندگی بر اساس خط ناگزیر زندگی دارد. او از جمله شاعرانی بود که در دو گونه ادبیات نداشت و ادبیات را وقف ادبیات نکرد. آخرین گفتگوی ما با او در فروردین 1403 بود که اکنون می خوانید.
برخی از دوستداران شعرتان هنوز وقتی به بندرعباس می روند به یاد شما هستند. با این حال، شما ارتباط خاصی با جنوب دارید. داستان تولدت چیه؟ شما متولد تهران هستید یا بندرعباس؟
هیچکس من متولد دزفول هستم. مشکل اینجاست که برادرم مریض شده و در دزفول زندگی می کند. پدرم با تمام خانواده به دزفول رفت و تقدیر این بود که من در دزفول به دنیا آمدم. در شناسنامه ام زادگاهم دزفول است اما راستش بعد از بهبودی برادرم راهی تهران شدیم. این را هم بگویم که من در تهران بزرگ شدم اما اصالتاً بندرعباسی هستیم.
اولین شعر خود را در چه سنی سروده اید و در کجا منتشر شده است؟
مرحوم فریدون مشیری اولین شعر مرا در نه سالگی منتشر کرد.
چه شد که فریدون مشیری شما را پیدا کرد و چگونه به شعر سرودن الهام گرفتید؟
وقتی 9 ساله بودم، بعد از مدرسه، با یکی از برادرانم به چاپخانه رفتیم. برادرم در این چاپخانه کار می کرد.
فریدون مشیری در آن چاپخانه چه می کرد؟ او را آنجا دیدی؟
این چاپخانه جنب دفتر انتشاراتی بود که آقای فریدون مشیری به تصحیح و حکاکی و تصحیح آثار منظوم دیگران و خودش می پرداخت.
چه استعدادی در شما پیدا کردید که الهام بخش شعر سرودید؟
فکر می کنم هر کس کمی ذوق داشته باشد می تواند در 9 سالگی شعر بگوید. مرحوم مشیری با مهربانی و تأمل اصرار داشت که شعرهایم را بنویسم. او به طور خاص از من پرسید که آیا می توانی شعر بخوانی؟ جواب دادم که عاشق شعر هستم اما شعری ننوشته ام. حالا اگر ممکن است، دوست دارم برای پدر یا مادرت یا هر چیزی که در ذهنت است شعر بنویسی.» با همان عشقی که از او می شناختم، فریدون مشیری گفت. میخوام ببینم میتونی شعر بخونی؟ شعر هم نوشتم.
فی البداهه خواندی؟
نه، یادم رفت بگویم از مرحوم مشیری برای سرودن شعر وقت خواستم. چند روزی را صرف نوشتن همین شعر کردم. چند روز بعد دوباره نزد مرحوم مشیری رفتم و شعرم را به ایشان دادم. او شعر مرا در مجله “روشنفکر” چاپ کرد و در آنجا مسئول صفحات شعر بود. از آن زمان به بعد ارتباط من با فریدون مشیری به عنوان فردی علاقه مند به شعر و شاعری ادامه یافت.
این رابطه عمیق نشد؟
راستی چرا عمیق تر شد؟ بعد از آن دوره فریدون مشیری به خانه ما رفت و آمد می کرد و هر بار ترفندی از او یاد می گرفتم. او همیشه مرا دوست داشته است. از آن زمان به بعد اصرار کرد که من بیشتر شعر بخوانم.
آرزوی تولدت چیه؟
اول از همه، امیدوارم بهبود یابند یا در این کشور بمانم.
اگر فرصت داشتید دوباره فریدون مشیری را در سن خود ببینید، به او چه میگفتید؟
حتما به او گفته بودم که با انتشار همین شعر توانستم ترانه های زیادی بخوانم. می خواهم بگویم آقای مشیری! تو اونی که دستمو گرفتی باور کنید اگر زنده بود همین الان از او تشکر ویژه ای می کردم. هر چه به ذهن شما برسد برایش انجام می دهم و دریغ نمی کنم، زیرا تمام شعر و زندگی شاعرانه ام مرهون لطف آقای موچره است.
برای مردم ایران و مخاطبان شعرتان چه آرزویی دارید؟
امیدواریم همه چیز خوب باشد.
خواندن چه کتابی را به عموم مردم توصیه می کنید؟ اگر بخواهید یک کسب و کار خودتان را پیشنهاد دهید، کسب و کار شما چیست؟
آخرین مجموعه منتشر شده را که تمام شعرهایم را در آن گنجانده ام به عموم مردم توصیه می کنم. آنها می توانند به کتابخانه های مختلف یا پارک های کتاب بروند و این مجموعه شعر را تهیه کنند و شروع به خواندن آن کنند.
چه کتابی را به همکارانتان پیشنهاد می کنید؟
پاسخ به این سوال کمی سخت است، زیرا اکثر عزیزان کتاب های ارزشمندی دارند. به مخاطبان توصیه می کنم آثار حسین منزوی را بخوانند. یادت باشد… حسین منزوی، جهان دنیای شعری خودش را داشت.
اول اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی است. به نظر شما، هیچ اشکالی ندارد که زبان در طول زمان تغییر کند، اما ما هنوز زبان قرن هفتم را درک می کنیم؟ یا به عبارت دقیق تر، این زبان از قرن هفتم تاکنون دستخوش تغییرات اساسی شده است. با این حال، تردید وجود دارد که زبان رایج و پرکاربرد تغییر چندانی نکرده باشد اما همچنان مؤثر باشد، زیرا زبان خود عنصری زنده و موجودی فعال محسوب می شود. این تغییر زبان را نسبت به شعر و نثر سعدی چگونه ارزیابی می کنید؟ ما بخشی از شعر السعدی را بدون رجوع به کتب و نوشتههای محققین میفهمیم، آیا فکر میکنید که هر دو شاعر هستید و میدانیم که السعدی را با دقت و دقت میخوانید؟
من فکر می کنم شما در نامه خود چیزی “ناگفته” دارید! به هر حال شعر ریشه در زبان کهن دارد. هنوز شاعران و نویسندگان و شیوخی هستند که توانسته اند مفاهیم و متونی را برای ما عرضه کنند و بیاورند تا چیزی از حافظه و عقل و زبان روشن به ما بدهند. این شامل جایگاه همه نویسندگان در تاریخ ادبیات فارسی نمی شود. و برای هرکسی که ادبیات را آنطور که باید زیست، این شیوخ هنوز سر جای خود هستند و در آینده نیز خواهند ماند. حقیقت این است که السعدی شاعری است که در شهر مردمان آینده خانه خواهد داشت. حتی زبان فارسی هم پتانسیل جذب افراد مسن را دارد. اما اگر میخواستیم نه بگوییم و اینطور نبود، گویی از جهان آشنا به شعر سعدی و خود تشنه خواندن شعر او غافل شده بودیم. ما نمی توانیم همه را با چوب اخراج کنیم و بگوییم زمان هر چه بود تمام شد و گذشت، زیرا زمان هر که بگوید گذشت، خیلی قبل از آن می گذرد و می گذرد. امروز اگر در نظر بگیریم که در هیچ یک از نشریات موثق صحبت جدید، بدیع و درستی وجود ندارد. کلمه ای شیرین و فصلی از ادبیات ما تا شاد و سربلند و سربلند باشیم که این همان ادبیاتی است که جستجو کردیم. آن اتفاق مهم معاصر و متأخر هنوز در ادبیات ما رخ نداده است که بتوانیم این شاهکار را بپذیریم.
چند روز پیش ماجرای کشته شدن ناصر عبدالله در 37 سالگی و در اوج شهرت هنری اش را تعریف کردید. طبق داستان شما چه کسی او را کشته است؟
او را تا حد مرگ کتک زدند و این ویدیو گویا بود.
چرا قاتلان او تا به امروز دستگیر نشده اند؟
برخی از مسائل پیچیده هستند و نمی توان به سادگی و مستقیم به آنها پاسخ داد. و من خودم هنوز به این سوال پاسخ نداده ام. من آنچه را که می دانم به یقین در اختیار رسانه ها و شما قرار دادم، اما چرا قاتل یا قاتلان مجازات نشدند، سؤالات و سؤالات زیادی برای من وجود دارد؟
اولین شعر از محمدعلی بهمنی که فریدون مشیری در 9 سالگی در مجله روشنفکار منتشر کرد:
ای کلمه پاک و جاودانه، ای شعر زلال زمان
ای چشمه الهام / ای حس لطیف شاعرانه
ای کارآگاه و بخش غزل / ای لطافت و لطافت آهنگ
شب هایی که مرا به خواب شیرین بردی/آهنگ شب
تا صبح بیدار می نشینی / در رختخواب کودکی پر از بهانه
آوازه گرم لیلیت / افکندی طنین عرفانی
شاعر من نیستی، تو هستی / تمام شعر شور مادرانه است
هیچ کس هم این سیگنال را از شما احساس نمی کند
شعری از مجموعه بغلال
در این دوران هرج و مرج
او احمق است
برای کالاهان موفق باشید
بگو و بگو پرست
چگونه توصیف کنیم
لحظه تو
در مورد همه اینها باور نکردنی است
خیالی
به اقامت یک شبه خرچنگ های باتلاقی
نحوه رقصیدن
ماهی چشم شفاف
چقدر رسیدها عجیب هستند
و نمی افتند
در پای گیاهان
پارک کلپرست
من به جایی رسیده ام که …
حق دیگری وجود ندارد
برای من عالیه
کمال گرا
من هنوز زنده ام و بقای من خاری است
برای استرابیسم
بدتر شدن غیرانسانی بودن
تمام شعرم را مدیون فریدون مشیری هستم
توقف کنید
شعر من مجموعه ای از رود گریس است
متر شعر را از کودکی می شناختم و متر را از لالایی ها و شعرهایی که مادرم زمزمه می کرد جذب کرده بودم، بنابراین برای یادگیری نثر نیازی به رفتن به مدرسه نداشتم. گاه متر و عروض در شعر می تواند مکتب مفیدی باشد که در شعر ادغام می شود وگرنه شکل مکتبی آن چندان فایده ای نخواهد داشت و دانستن نام دریاها و مترها عامل خوبی در سرودن شعر نیست، نعمت است. این غذا را در دست منوچهر نستانی دیدم. هنگام عبور از پل اصطبل سایه (هوشنگ ابتهاج). من غزاله را نعمتی سرسخت می دانم، اما این اعتقاد از ارادت من به غزاله کم نکرده است.
hamshahrionline به نقل از تینو