همشهری آنلاین_فاطمه عسگری نیا: مازندران ساری روستای ملخصات حوالی باداب سورت آدرس پسر نوجوانی است که می خواهد با ساخت مجسمه های گلی نماد روستای خود را به جهانیان بشناساند. پسر 16 ساله ای که اکنون همه با نام ابوالفضل النحط می شناسند. چند روز در هفته کنار جاده باداب سورت می نشیند و مجسمه های گلی نپخته اش را پهن می کند تا گردشگرانی که از دور و نزدیک برای دیدن باداب سورت می آیند و درخواست پول می کنند بدون نماد این منطقه به خانه باز نگردند.
روستای ملاخشات یکی از روستاهای زیبا و دیدنی استان مازندران است که هنوز هم سبک معماری کهن شمال در آن به چشم می خورد. چند سالی گذشت تا اینکه این روستا به یکی از روستاهای گردشگری مازندران و ساری تبدیل شد، به خصوص که نام چشمه های باداب سورت به صورت شفاهی در میان گردشگران شنیده می شد و در کنار آن جاذبه های گردشگری مانند روستای باداب سورت و مخاصت، گردشگران به دنبال مجسمه ساز بودند پسر به محض رسیدن به این منطقه. نام این پسر 16 ساله که ابوالفضل نام دارد به دلیل شهرت مجسمه شیر و قوچ حیوان بومی این منطقه گردشگری است که در فضای مجازی به گوش همگان می رسد.
بیشتر بخوانید: عروسی خوبان در آب و آتش
دوستدار طبیعت
این پسر 16 ساله به دلیل سکونت در روستا و بزرگ شدن در کوه و دشت به دلیل کشاورزی و گله داری توسط پدربزرگ و مادربزرگش، عاشق طبیعت و حیوانات است و این عشق و دغدغه را از کودکی به همگان نشان می دهد که در خانه می نشیند. میز خمیر بازی رنگارنگ او: «وقتی بچه بودم، تنها سرگرمی من خیریه بود. ”
درست است که او به دلیل عشق و علاقه ای که به ساخت مجسمه های حیوانات دارد اغلب این مجسمه ها را می ساخت و به گفته خودش حتی با چشمان بسته هم قادر به انجام این کار است، اما ساخت گاو و قوچ تخصص اوست. «وقتی من و پدربزرگ گوسفندها را به چرا می بردیم، دیدم که روستای ما به قوچ ها معروف است، از دیدن این حیوانات که روی صخره ها و کوه های بلند می پرند، لذت می برم از آنها برای خودم تا زمانی که تصمیم گرفتم مجسمه ای از آنها بسازم و در هر بار با جزئیات بیشتر.
مهمان ناخوانده و آغاز فصل جدید
اگرچه هنر ابوالفضل مورد تشویق خانواده قرار گرفت و تمام خانواده به او و آثار هنری او افتخار می کردند، اما زمانی که این هنر توانست از چهاردیواری خانه کوچک روستایی آنها بیرون بیاید و به مردم معرفی شود، یکی از ابوالفضل. کارهای الفضل این بود که دوستان پدرم به عنوان تور لیدر برای بازدید از خانه شان آمده بودند: «آن شب مشغول ساختن این قوچ ها بودم و دوست پدرم به من پیشنهاد داد که آنها را با گل درست کنم تا به گردشگران بدهد. برای من جالب بود که از این هنر پول دربیاورم.
بیشتر بخوانید: چرخ ریسندگی را می سازیم
هر چی که تو بخوای
اولین سری از خشت و قوچ که تهیه شد با مادرشان به باداب سورت رفتند. ظرافت، زیبایی و قد قوچ های سفالی ابوالفضل چنان چشم گردشگران را به وجد آورد که توانست در همان روز اول به فروش قابل توجهی دست یابد، هرچند در پاسخ به آن قیمت آثار هنری زیبای خود را به عهده گرفت قیمت برخی از مشتریانش، او فقط گفت: درست است که آن سالها پیر نبودم، اما معتقد بودم که نمیتوان روی آثار هنری قیمت گذاشت و بهتر است که مشتری هزینه کند. لذتی که از آن می برد.” »
چند سالی است که چشمه های طبیعی ادب و سورت و مجسمه های گلی ابوالفضل از جاذبه های گردشگری این منطقه به شمار می روند و بسیاری از گردشگران و فعالان فضای مجازی تصاویری از این آثار هنری و گفتگو با این پسر را منتشر کرده اند در صفحات شخصی خود این کار را می کنند تا هنر ابوالفضل بیشتر دیده شود.
من فر ندارم
دستان او همیشه پر از گل است و طاقچه های خانه روستایشان پر از حیوانات رنگارنگ است، از گاو محلی یا جینکو گرفته تا قوچ های جسور با شاخ. او کار خود را با رعایت تمام ظرافت های هنری انجام می دهد و می گوید اگر این مجسمه ها در تنور پخته می شدند و نقاشی می شدند ارزش و زیبایی بیشتری داشتند. متاسفانه من هیچ امکاناتی ندارم و تنها کاری که می توانم برای ساخت این مجسمه ها انجام دهم خاک معمولی کوهپایه روستا است که باید آن را الک کنم تا خاک ریز به دست بیاورم که حتی پس از چند بار الک کردن به نرمی آن نرسد. خاک رس
بیشتر بخوانید: قصه گویی در خانه های بلوط شیخ اسماعیل برای بچه های روستا قصه می گوید
مادرم همه چیز را برای او گذاشت
ابوالفضل معتقد است که اگر مادرش نبود امروز کسی او را نمی شناخت. مادر ابوالفضل زنی روستایی ساده است که تحصیلات ابتدایی داشت اما شجاعت و ایمانش به ابوالفضل باعث شد تا برای رشد و تکامل فرزندش تلاش زیادی کند. زینب رضایی 37 سال سن دارد و در هر لحظه از آغاز کار حرفه ای ابوالفضل در کنار او بود، چه اولین روزهایی که ابوالفضل مجبور بود برای ارائه آثارش در حاشیه سورت بنشیند. و منتظر مشتریانش باشد. یا در نمایشگاه هایی که از او دعوت شده بود: بسیاری از مردم روستا از من انتقاد می کردند و فکر می کردند که ابوالفضل در حالی که من با او همراهی می کنم التماس می کند، اما معتقد بودم پسرم آثار ارزشمند هنری خود را ارائه می دهد و من به عنوان یک مادر باید باشم. در کنار او. همه این شرایط سخت را تحمل کرده ایم و خوشحالم که امروز همه ابوالفضل را با هنرش می شناسند، این روزها تنها امیدم این است که بسترهای لازم را برای پیشرفت حرفه ای پسرم فراهم کنم، چرا که او هم به ابزار و تنور برای آشپزی نیاز دارد. آثار هنری. ما قادر به ارائه این تسهیلات نیستیم زیرا تنها منبع درآمد ما حمایت است. پدر ابوالفضل نیز کارگر روزمزد است که البته شغل دائمی ندارد. اگر این زیرساخت ها و امکانات در اختیار ابوالفضل قرار می گرفت، قطعاً می توانست به یک هنرمند حرفه ای کم نظیر تبدیل شود.
ابوالفضل می خواهد در این رشته زیبای هنری ادامه دهد البته به همان اندازه که به این رشته هنری علاقه دارد به کشاورزی هم علاقه دارد، اما چون دوست دارد همه کارهایش را اصولی و حرفه ای انجام دهد، رشته اش را هم انجام دهد. دانمارکی رشته کشاورزی را انتخاب کرد و مطمئن است که روزی یک کشاورز می تواند هنرمندی شود که با دستان پرتلاش خود به طبیعت و رویاهایش جان ببخشد.
hamshahrionline به نقل از تینو