تینو – بهاری خسروی: ایرج راد هنرمند سرشناس و پیشکسوت سریال هایی چون سال های مشروطه، مدار صفر درجه، آقای افشار، سریال معروف در بنا تو، در قلب من، تئاترهای کشتی نوح، آریا داکابو، فیلم شمعی در باد است. ، توبی و غیره . او در محله الامریه به دنیا آمد. محلهای که در سالهای اول قرن گذشته نشانی از تهران مدرن بود و هنوز هم هست، با وجود گذشت زمان و تغییرات شهرسازی، در هر گوشهای از آن میتوانیم نوستالژی جذاب و شگفتانگیزی را مجسم کنیم که ایرج راد، بازیگر سریال امیرکبیر به کارگردانی ناصرالدین شاه، از خانه رنگارنگ، عروسی های فراموش نشدنی، اجرای تخت حوضی و ماجرای بستنی فروشی ها و بستنی فروشی ها می گوید. .
قصه های خواندنی در تهران اینجا او دنبال می کند
کوچه جواهر فروشان و خانه هایی با حیاط و حوض
محله امریه ایرج راد با خاطرات زیبا و فراموش نشدنی دوران کودکی او تداعی می شود. به طوری که وقتی یادش می آید و غبار خاطرات کودکی اش را لمس می کند تا آن را به بهترین شکل توصیف کند، هنوز هم طعم و درخشش آن روزهای فراموش نشدنی در چهره اش دیده می شود و می گوید: ولی عصر (عج) صلی الله علیه و آله) امروز» زیر چهارراه معز الستان، چهارراه شاپور العامریه هستم. آن روزها خانه ما در کوچه طلاسازی بود. نام این کوچه به نام خانواده ای ثروتمند به همین نام گرفته شده است. خانواده جواهری نیز در محله غسالخانه ای داشتند که در اختیار مردم قرار داده بودند. البته غسل این چهارشنبه فقط مختص بانوان بود و آقایان اجازه ورود به آن را نداشتند.
این هنرمند پیشکسوت در بخشی دیگر از سخنان خود به حال و هوای کوچه زرگرها و خانه زیبا و باز خود اشاره کرد که هنوز لباس و لباس آپارتمانی به تن نکرده بود و حقیقت این است که کوچه پر شده بود. بوی گل یاس، گلاب، بوی شب و غیره. او می گوید: کوچه جواهر کوچه ای باریک بود که یک سر آن به خیابان شاپور و سر دیگر آن به خیابان امریه منتهی می شد. در هر خانه ای باید یک درخت توت وجود داشته باشد.
نمایش عروسی و تخت
در گذشته اغلب مراسم شادی و عزاداری در خانه ها با حضور خانواده ای از محله برگزار می شد، در واقع میزبانان علاوه بر مهمانان رسمی، مهمانان ناخوانده اما پرشوری داشتند که اغلب در عروسی ها اتفاق می افتاد. . ایرج راد در تشریح ماجرای عروسیهای تهران باستان و ارائه نمایشهای تخت حوضی میگوید: «بیشتر مجالس عروسی در خانهها برگزار میشد و برای پذیرایی از میهمانان، نمایش تخت حوضی، سیاهبازی و… وقتی بچه بودیم تماشای این نمایش برای خیلی از ما لذت بخش بود و از راهرویی که به پشت بام خانه وصل بود می گذشتیم و از آنجا هم عروسی و نمایش ها را تماشا می کردیم. تماشاگران زیادی داشت.»
بستنی بهاره و یخ کریستالی جدید
تهران هنوز لباس شهری نپذیرفته بود و مردم مجبور بودند برای تامین امکانات اولیه مانند آب و غذا دست و پنجه نرم کنند. به همین دلیل بود که آن روزها تجارت دستفروشان پر از مشتری و سکه بود. این بار ناصرالدین شاه از سریال امیرکبیر ما را به روزهایی می برد که دستفروشان اجناس خود را می فروختند و با شعر و آهنگ مشتری جمع می کردند. او توضیح می دهد: «قدیم ها مثل امروز کوچه جواهر فروشان پر از ماشین نبود، تابستان ها می آمدند و چهارپایه بستنی می فروختند و یک بستنی فروشی هم داشتیم که در خیابان بود. به سرش بستنی می آورد و همیشه یک بستنی جدید/بهار و .. و بقیه اش با این آهنگ است.
یک خاطره فراموش شده
این روزها حال و هوای کوچه ها خیلی عوض شده و خبری از خانه های با حیاط باز نیست. بنای بلند و سر به فلک کشیده جای خود را به درختان، درختان توت، باغ های زیبا و خانه هایی با معماری خاص داده است و استاد راد از این ماجرا کمی غمگین است که نوستالژی شهر به یکباره فراموش شده است و در واقع شاید در این اصالت و هویت تهران، این پایتخت کهن ایرانی را نباید فراموش کرد. او در ادامه از ماجرای بازگشتش به محله کودکی و تغییرات آن می گوید: «چند سال پیش دلم برای روزهای کودکی، محله امریه، مدرسه و خانه قدیمی مان تنگ شده بود کوچه جواهر فروشان به اندازه قبل باریک نبود، اما همه خانهها تبدیل به آپارتمانهای مرتفع شده بودند و متأسفانه نتوانستم خانهای از خودمان پیدا کنم.
hamshahrionline به نقل از تینو