تینو _ سحر جعفریان: خاتون خانم چادر را بین دندان هایش می گیرد و نرگس باسنش را به سمت پذیرایی در زایشگاه می کشاند. نرگس با شکم و نفس های کوتاه و کم عمق جلو رفت و به مظفر (شوهرش) خیره شد. وضعیت آل مظفر بهتر از این دو نیست. او از زایمان زودرس، نداشتن بیمه درمانی و جیب تنگ نگران است و می ترسد. بنابراین، او دست و پای مسئول پذیرش را روشن می کند. زنان زیادی هستند مثل نرگس که دردهای بارداری از شکمشان بلند می شود و تیرهایشان به هر رگ می زند یا مردانی مثل مظفر که از هیجان پدری خسته شده اند و حتی مادربزرگ هایی مثل آنها. خاتون خانمی که هزار حسرت می دهند و مدت هاست لباس نوه تازه متولد شده شان را نجات می دهند. در مقابل این اغتشاشگران، مسئولین پذیرش و شاید ناظران، سرپرستان، پرستاران، امدادگران، ماماها و متخصصین زنان و زایمان بیمارستان قرار دارند که در چنین مواقعی با آرامش و خونسردی عمل می کنند. امنیت و ایمنی آنها بی دلیل نیست. در هر صورت آنها متخصص و پیشکسوت یکی از قدیمی ترین زایشگاه های شهر شده اند که رکورددار آمار تولد نیز هست. تاریخچه طولانی و پر سابقه بیمارستان شهید اکبرآبادی که در سال 1319 در جنوب پایتخت با هدف حمایت از مادران و کودکانی که زندگی سختی را سپری می کنند ساخته شده است، مملو از داستان های تولد و زایمان است.
داستان انتظار در صف پذیرش
متصدی پذیرش پرونده تولد نرگس را که فقط حاوی چند برگه از نتایج آزمایش و سونوگرافی معمولی است، از پنجره میز شیشه ای به مظفر برمی گرداند. مظفر امیدوار می شود: «خانه تو آباد است» و به رضای او می رود. خط جلو می رود و نوبت به نفر بعدی می رسد. مردی با قد متوسط، با موهای مجعد و تازه رنگ شده، بوی تند آمونیاک تا فاصله نیم متری، و لبخند گشاد که دندان های میانی قدیمی اش را نشان می دهد، جعبه آب نبات نیمه باز را به مسئول پذیرش هدیه می دهد: «بگذار آن را رها کنیم. ” من دارم خاورم (خواهرم) میخورم…شیرینی کریسمس.” …داره میخوره…حالا چی!؟ اجازه میدی برم بالا و با کامنت زندگیمو غرق کنم؟ پذیرایی انگار یادش افتاده بود:” چند بار باید به تو بگویم پدر، ساعت ملاقات ساعت سه است!” هنوز یک ساعت باقی مانده است! مرد نمی ترسد که او را “پدرانه” خطاب نکند: “منظورت این است که تو پدر) جوانی مثل من!؟” پشت سرش محمد جعفر و همسرش گلشاد خانم ایستاده اند که عرق کرده است. گاهی عرق تولد روی پیشانی اش می آید. آمده بودند برای نوزاد 10 روزه خود شناسنامه بگیرند. و به زودی عازم روستای خود در پایین رودخانه ورامین شد. انشاءالله نامش را می گذارند» و بعد ناخواسته چند نام نوزادی را که در 26 سال کار در چنین بیمارستان قدیمی شنیده به یاد می آورد: «از دوکترباس، کوپتر، لیمو، مینا، کاس آقا، گرجالی تا پروین». بهارین، پادمیرا، تامیلا و جانیار.” نفر دیگر سامیه است که در هفته 21 بارداری است، دیابت یا فشار خون بارداری ندارد، اما مشکل ترشح پروتئین دارد. این فرصتی را می دهد تا با واجب آشنا شود. یا ماهیت انتخابی زایمان طبیعی، سزارین و البته هزینهها، هر دو پرسشهای متداول هستند که شامل پاسخهای کوتاه و سریع از سوی مسئول پذیرش میشود: «زایمان فقط میتواند به طور طبیعی اتفاق بیفتد، مگر اینکه پزشک سزارین را تشخیص دهد. هزینه عمل طبیعی بین یک میلیون تا یک میلیون و 200 هزار تومان و سزارین بین 3 تا 4 میلیون تومان است.
حنا را ببند و از آل فاصله بگیر!
با نزدیک شدن به زمان ملاقات، جمعیتی که روی صندلیهای حیاط آفتابی بیمارستان نشستهاند به ساختمان زایشگاه منتهی میشوند. بیشتر آنها گل، شیرینی، کیف بچه، بسته پوشک و پودر شیر را روی لب و دست خود حمل می کنند. در میان جمعیت بالاخره نرگس و خاتون خانم شروع به رفتن به سمت اتاق زایمان کردند. یک زن مسن تر و ناآشنا به بازدیدکنندگان نزدیکشان می گوید: “شما هنوز دو ساله (باردار هستید)؟” نترس و به لطف خدا حاملگی بچه گانه ات را به دنیا می آوری و بس و بس و سرش را در گوش خاتون خانم می گذارد: «مواظب باش که تولدش تمام شود، دست هایش را ببند». با حنا، او را تنها نگذارید تا از ترس در امان بمانید، نگهبانان زایشگاه که اخیراً از ورود و خروج مردم جلوگیری کرده بودند، با مهربانی، چهار طاق را در ورودی بخش بستری زایشگاه باز می کنند.» و توصیه های زیر را به مراجعه کنندگان ارائه دهید: «کسانی که مقصدشان جایی پشت درب اتاق عمل در زایشگاه است، خط سبز روی زمین را دنبال کنند تا به بیمارستان برسند. خط زرد را بگیرید و خط قرمز نیز به اورژانس زایمان منتهی می شود، بخش های دیگر مانند اتاق های تسکین درد، ایزوله، نوزادان و مراقبت های ویژه نوزادان نیز طراحی و اجرا شده اند. مراقبت های ویژه قبل و بعد از زایمان برای مادران، بهبودی، شیردهی، بانک شیر مادر و واکسیناسیون که از راهروهای اصلی و فرعی قابل دسترسی است.
تازه مادران درد دارند و به نوزادشان شیر می دهند
قبل از اینکه نرگس به اتاق آماده سازی زایمان برسد، مظفر کیسه دارو را به پرستاری می رساند و خاتون خانم برای مادرش تسبیح می گوید. در کنار خاتون خانم دیگران به انتظار تولد فرزندان عزیزانشان نشسته یا ایستاده اند. برخی از آنها تجربه اول را می گذرانند و این از بی حوصلگی آنها کاملاً مشخص است، در حالی که برخی از آنها به خاطر تجربه های دوم و سوم و بسیاری دیگر آرام می گیرند. هر 20 الی 30 دقیقه یک بار صدای پرستاری از در نیمه باز اتاق زایمان به گوش می رسد: «با خانم ….؛ مبارک باد» و همراهان یکی پس از دیگری با شادی، تشکر و قدردانی می گویند. در آن طرف، در قسمت تخت که خط سبز به پایان می رسد، تازه مادران و نوزادان در حلقه اقوام و دوستان خود هستند. تازه مادرانی که اغلب از درد زایمان رنگی در چهره ندارند و تازه به نوزادانشان آغوز داده اند، نوزادانی که بند نافشان بریده شده است که برخی از آن ها بدون توجه به این همه هیاهوی دنیا آرام می خوابند. در این میان پدربزرگ ها و مادربزرگ های اسادر نیز سعی می کنند زیر گوش خود اذان بخوانند. اگر عمه و عمو کنار بالینشان آماده باشند، مشغول مقایسه شباهتها هستند: «خدا را شکر چشمش به مادرش است» یا «وای… موهایش… شبیه پدرش مجعد است». تازه مادرانی هم هستند که تعداد بازدیدکنندگانشان محدود به شوهر و فرزند اول است. مثل طیبه که در رحم دومش دوقلو به دنیا آورد و حالا پسری (همسرش) نگران خرج و برج است و پارسا (پسرش) با گاز گرفتن در دست پای تختش ایستاده است و حسادتی که به تازگی ایجاد شده است، و یک پرستار می گوید: “دوقلو داشتن نیاز به خبر خوب دارد!” شیرینی فروشی روبروی خیابان خبرهای خوبی دارد. می گویند از راننده های جلوی بیمارستان آدرسش را بپرس. با دهن خشک اینجوری نمی تونی روی سر زائو بایستی!» درد ساعت ها استخوان نرگس را گرفته بود و هنوز خبری از زایمان و زایمان نبود. فردا دوباره جمع شوند
hamshahrionline به نقل از تینو